نيازمنديهاي مهناد -درج آگهي رايگان - تبليغات رايگان - تبليغات اينترنتي - خريد و فروش بي واسطه

سلام.

با توجه به مشکلاتی که برای بلاگفا به وجود اومد، متاسفانه حجم زیادی از اطلاعات ما هم از بین رفت.

در طول چند ماه گذشته ما توانایی وارد شدن به قسمت مدیریت وبلاگ رو نداشتیم و بلاگفا این امکان رو از کاربران خودش گرفته بود.

در طول این مدت ما تلاش زیادی داشتیم تا اطلاعاتی که از وبلاگ پاک شده و رو سیستم خودمون وجود داره رو بازیابی و اطلاعاتمون رو به حالت قبلی برگردونیم.

هر چه زودتر این کار رو انجام می دیم و بعد از اون با قرار دادن اطلاعات مفیدتر اقتصادی به وبلاگ برمی گردیم.

  • ارسال شده در : 15 آذر 1395 ساعت: 22:53 + تعداد بازديد : 18


نيازمنديهاي مهناد -درج آگهي رايگان - تبليغات رايگان - تبليغات اينترنتي - خريد و فروش بي واسطه

سلام دوستای خوبم 

فردا کلاس عملی ماشینهای کشاورزی تشکیل میشه 

گروه اول(آقایون) ساعت 7صبح _(خانم ها) ساعت 8

گروه دوم ساعت 9.5 

  • ارسال شده در : 15 آذر 1395 ساعت: 22:53 + تعداد بازديد : 16


نيازمنديهاي مهناد -درج آگهي رايگان - تبليغات رايگان - تبليغات اينترنتي - خريد و فروش بي واسطه

 

شيخ قدرت عليخاني 8 سال جوان شد

  

 

اخبار محرمانه- شيخ قدرت عليخاني، نماينده پيشين قزوين در مجلس شوراي اسلامي در آستانه ورود به سال انتخابات مجلس شوراي اسلامي، سن خود را 8 سال کاهش داد.
به گزارش سرويس سياسي اخبار محرمانه به نقل از صبح قزوين،شيخ قدرت عليخاني معاون پارلماني رفسنجاني، ضمن ارسال درخواست به اداره ثبت احوال تاکستان سن شناسنامه اي خود را 8 سال تقليل داده و درخواست وي بنا به سفارش اداره کل ثبت احوال استان سريعا مورد بررسي و اقدام قرار گرفته است.بنابر ادعاي شيخ قدرت عليخاني، وي پيش از انقلاب سال تولد خود را بنا به دلايلي از جمله حضور در خدمت سربازي 8 سال بالا برده و حال پس از گذشت مدتي مديد از آن زمان ضمن رجوع به دادگاه خواستار تغيير سن شناسنامه اي خود به سن حقيقي اش مي شود.
بر همين اساس با راي دادگاه سن وي از 75 سالگي به 67 سال تقليل يافته و تاريخ تولدشان از سال 1318 به 1326 تغيير مي کند.
طبق تماسي که صبح قزوين با قدرت عليخاني درخصوص بررسي صحت و سقم مورد مذکور برقرار کرد، وي اعلام کرد «به هيچ وجه مصاحبه نمي کنم و هيچ سوالي را پاسخ نخواهم داد».
گفتني است سقف حضور در انتخابات مجلس شوراي اسلامي 75 سال است.
در همين ارتباط نماينده مردم بوئين زهرا و آوج در مجلس با بيان اينکه تغيير سن شناسنامه‌اي شيخ قدرت در اين شرايط زماني معنادار است، گفت: در شرايطي که سن شناسنامه‌اي ايشان غيرواقعي و بالاتر ثبت شده بود مي‌توانست در سنوات گذشته آن را تغيير دهد.

 

 

 

  • ارسال شده در : 15 آذر 1395 ساعت: 22:46 + تعداد بازديد : 139


نيازمنديهاي مهناد -درج آگهي رايگان - تبليغات رايگان - تبليغات اينترنتي - خريد و فروش بي واسطه

به گزارش پیک نکا،رئیس جمهور کشور اسلونی به همراه علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی وارد صحن علنی شد و از نزدیک شاهد مذاکرات صحن و نحوه بررسی مواد قانونی در مجلس شورای اسلامی قرار گرفت. این برای نخستین بار است که یک رئیس جمهور خارجی در صحن علنی مجلس حضور یافته و به سخنرانی می‌پردازد. 

 

 

 

اتفاقی که اولین بار در مجلس رخ داد + تصاویر

 

 

 

اتفاقی که اولین بار در مجلس رخ داد + تصاویر

 

 

 

اتفاقی که اولین بار در مجلس رخ داد + تصاویر

 

 

  • ارسال شده در : 15 آذر 1395 ساعت: 22:46 + تعداد بازديد : 20


نيازمنديهاي مهناد -درج آگهي رايگان - تبليغات رايگان - تبليغات اينترنتي - خريد و فروش بي واسطه

سیاست > احزاب و شخصیت‌ها - قرار بر دلواپسی که باشد فرقی نمی‌کند برجام و سانتریفیوژها دستاویز دلواپسی شود یا نگرانی از «نفوذ». دانه‌های تسبیحی که همپای عمر دولت یازدهم توسط دلواپسان یکی پس از دیگری انداخته می‌شوند.

 

فاطمه استیری: یک روز مدعیان «پیتزا» را ابزار اطلاعاتی آمریکا در ایران معرف  می‌کنند و می گویند «اتاق فکر آمریکایی‌ها در امارات تشکیل شد و در این اتاق فکر به این نتیجه رسیدند که پیتزا را جایگزین آب گوشت کنند که نیاز به سفره ندارد و بر همین اساس  هم محتوای پیتزاها پر از میکروفیلم هایی شد که اطلاعات را از ایرانی‌ها بگیرند» و روزی دیگر دلواپس مک دونالد و کی اف سی می شوند.نگرانی ای که با دغدغه های بزرگان نظام هم به لحاظ شکل متفاوت است،هم به لحاظ محتوا.

اینبار کلیدواژه «نفوذ» دل‌آرام‌های دولت سابق را بیقرار کرده است و آنها را به میدان انتقادی جدیدی وارد کرده است. ماجرا از آنجا آغاز شد که رهبر معظم انقلاب طی چند هفته اخیر و پس از پایان مذاکرات هسته‌ای در بیاناتی مختلف با بکار بردن این واژه به مردم و مسئولان نسبت به نقشه‌های آینده دشمنان جمهوری اسلامی هشدار دادند. به زعم عده ای ،تاکید ایشان از آن رو بود که بعد از پایان مذاکرات و نزدیک شدن به زمان اجرای برجام، برخی برجام را فرصتی برای تعامل با دشمنان دیروز نظام ندانند.

سخنان رهبری با لبیک دولتمردان و در صدر آن روحانی رییس جمهوری نیز همراه شد. البته حسن روحانی که گویی بعد از دو سال چالش با دلواپسان به خوبی دست آنها را خوانده، متذکر شد که«نباید عده‌ای با کلمه نفوذ بازی کنند.»

  • ارسال شده در : 15 آذر 1395 ساعت: 22:46 + تعداد بازديد : 36


نيازمنديهاي مهناد -درج آگهي رايگان - تبليغات رايگان - تبليغات اينترنتي - خريد و فروش بي واسطه

میزان رشوه خواری و فساد اداری در ایران و دیگر كشورهای جهان
رشوه خواری و فساد اداری در ایران به گزارش دیدگاه نیوز و به نقل از آژانس :   Transparency Internationa Corruptionدر سال 2007  كشور ایران در میان 180 كشور جهان از نظر مشاهدات  فساد مالی و اداری در رده 131 جهان قرار گرفت. قابل ذكر است كه ایران  در سال 2003 میلادی (زمان تصدی محمد خاتمی ) در رده 87 جهان قرارداشت ولی در سال 2007 میلادی ( پس از روی کار امدن دولت اقای احمدی نژاد ) با 44 رتبه منفی به مقام 131 جهان سقوط كرده است . این گزارش نشان میدهد كه در طی چهار سال گذشته میزان فساد اداری و رشوه خواری  در ایران به اندازه پنجاه درصد افزایش داشته است. پس از ایران كشورهای لیبی  و نپال قرار دارند. در این گزارش  كشور پاكستان از نظر  فساد مالی و اداری در رتبه 138جهان میباشد.كشور های هند و چین دراین  گزارش مشتركا در رده 72 و روسیه در رده 14۳ جهان مشخص شده اند.   در همین حال كشورهای نیوزیلند,دانمارك, فنلاند, سنگاپور و سوئد به ترتیب مقامهای اول تا پنجم را بخود اختصاص داده و به عنوان پاكترین كشورها از نظر داشتن سیستم مالی و اداری در جهان شناخته شده اند. شیطان بزرگ ! (كشور آمریكا) از نظر وجود فساد مالی و اداری و رشوه خواری در مقام بیستم جهان قرار گرفته, در حالیكه كشور آلمان ,ایرلند, ژاپن و فرانسه قبل از آمریكا  به ترتیب در مقامهای 16 تا 19قرار گرفته اند.  انگلستان در رده سیزدهم و هنگ كنگ در رده چهاردهم فساد مالی و اداری در جهان قرار قرار گرفته اند.  جالب است بدانید كشورهای اسرائیل در رده 30 و قطر 32 , امارات 34,بحرین 46 اردن  و عمان  53, كویت 60, تركیه 64 و عربستان سعودی 79,سوریه 138,لبنان ۹۹  ,مصر105,عراق178 و كشور  سودان در رده 179 قرار دارند

  • ارسال شده در : 15 آذر 1395 ساعت: 22:46 + تعداد بازديد : 28


نيازمنديهاي مهناد -درج آگهي رايگان - تبليغات رايگان - تبليغات اينترنتي - خريد و فروش بي واسطه

ایل بارزانی از دیر باز هیچگاه با حکومت‌های عرب، ترک و ایرانی سر آشتی نداشتند. این ایل به مرور زمان توانست با جذب طوایف اطراف دامنه نفوذ خود را گسترش دهد. پروشین، مزوری، هِرکیان، شیروان و بَرادوست از جمله طوایفی بودند که به بارزانی پیوستند. به این ترتیب گستره حوزه نفوذ سیاسی و معنوی ایل بارزانی تا رواندوز در شرق، عمادیه در غرب، رود زاب بزرگ در جنوب و حکاری در شمال افزایش یافت.

به تدریج تمامی مناطق کوهستانی شمال عراق که امروز "کردستان عراق" نامیده می‌شود به زیر پرچم بارزانی درآمدند. از این رو ایل بارزانی تبدیل به خطری بالقوّه برای امپراطوری عثمانی شد، خطری که در پی کشمکش با والیان عثمانی بالفعل شده و سال‌های سال منطقه را دستخوش آشوب نمود. 

بارزانی‌ها تا اوایل قرن بیستم از نظر خارجی‌ها بالاخص قدرت‌های غربی بی‌اهمیت بودند، اما با آغاز فعالیت‌ها برای بهره‌برداری از نفت منطقه کرکوک حساسیت کشورهای غربی به سمت آنان جلب شد. این کشورها مایل به تطمیع و آرام نگهداشتن آنها بودند تا حکومت عثمانی بتواند نفت مورد نظر ایشان را تامین کند. 
 
دوران شیخ عبدالسلام دوم
 
از همان دوران بود که رهبران بارزانی با بهره‌برداری از نفوذ خود اولین قیام‌های سازمان‌یافته کردی برای کسب قدرت و استقلال محلی را آغاز کردند. قیامی که حکومت عثمانی جواب آن را با مشت آهنین داد و برای سرکوب بارزانی‌ها لشکری سهمگین گسیل داشت و پس از مدتی آنها را شکست داد. 

اما با وجود این شکست بارزانی‌ها به حملات پارتیزانی خود ادامه دادند و حکومت عثمانی را واداشتند که در سال 1327 شمسی، توسط ناظم پاشا، والی بغداد با بارزانی‌ها صلح‌نامه‌ای امضا کند. صلح‌نامه‌ای که خود بارزانی‌ها چندان به آن وفادار نماندند و با آغاز جنگ جهانی اول در 1914 میلادی و تا پایان آن، 1918 میلادی دست به شورش‌های محلی زده و از فرستادن ایل مردان خود برای ارتش عثمانی و پرداخت مالیات سر باز زدند.
 

در این ایام رهبری ایل بارزانی را شیخ عبدالسلام دوم بر عهده داشت. او نیرومندترین رهبر بارزانی‌ها بود. عبدالسلام کردها را ترغیب به قیام علیه والی موصل کرد اما حریف ارتش تا بن دندان مسلح عثمانی نشد و به ارومیه گریخت. پس از مدتی به عراق بازگشت تا فعالیت خود را مجدداً آغاز کند اما مدت زمانی نگذشت که دستگیر شده و حکّام عثمانی تصمیم گرفتند او را در 1332 شمسی به دار آویزند. 

پس از مرگ عبدالسلام دوم برادر او شیخ احمد، رهبری بارزانی‌ها را برعهده گرفت. او با توسعه نفوذ خود در بین نقشبندیان شمال عراق توانست اکراد عراق را با خود متحد کند. 
 
 
دوران شیخ احمد
 
دوران شیخ احمد برابر شد با آغاز فروپاشی عثمانی و قیمومیت اروپایی‌ها بر میراث آن. در این بین عراق سهم انگلستان شد. بارزانی‌ها که در هرج و مرج ناشی از سقوط امپراطوری عثمانی فرصتی مناسب یافته بودند، علیه حاکم سیاسی انگلیسی عراق قیام کرده و او را به همراه معاونش به قتل رساندند. 

با قتل حاکم انگلیسی آشوب تمام عراق را در بر گرفت. شیخ احمد، بارزانی‌ها را برای حمله به شهر عمادیه رهبری کرد و توانست دامنه نفوذ خود را میان طوایف بیشتری گسترش داده و آنان را نسبت به تمرد از دستورات دولت مرکزی ترغیب کند.

شیخ احمد که از این اقدامات روحیه گرفته بود، در سال 1310 شمسی برای تصرف نره ریکان دست به یک یورش نظامی تمام عیار می‌زند، اما قبایل کرد که این اقدام او را زیاده‌خواهی تلقی می‌کنند در مقابلش می‌ایستند.  این مسئله موجب بروز اختلافات قومی گسترده در قبیله بارزانی می شود، بالاخص پس از آنکه شیخ کلحی از رؤسای قبیله، از شیخ احمد جدا می‌گردد. با تشدید این اختلافات حکومت عراق با تمام قوا به شهر بارزان و استحکامات نظامی بارزانی‌ها حمله کرده و حتی خانه شیخ احمد را نیز به آتش کشیدند، هر چند که شیخ احمد جان به در می‌برد. 
      

با فرار شیخ احمد، دولت مرکزی در سال 1932 میلادی منطقه را به تصرف خود درآورد و شورشیان بارزانی را تا مرز ترکیه عقب راند، و به این ترتیب حاکمیت خود را در آن منطقه تثبیت کرد. 

شیخ احمد نیز به ناچار به نیروهای ترکیه تسلیم شد و آنکارا نیز او را به ارزروم تبعید نمود. 

پس از آن ایل بارزانی تا مدتی دوران سخت و توأم با آوارگی را تجربه کرد. پس از تبعید شیخ احمد، برادران او در مناطق مرزی ترکیه و عراق به طور پراکنده به رهبری ایل بارزان پرداختند تا اینکه با اعلام عفو عمومی بارزانی ها توسط دولت عراق در سال 1933میلادی، خود را تسلیم دولت مرکزی کردند و پس از آن به مناطق مختلف عراق تبعید شدند. 
      
 
دوران ملا مصطفی؛ مرحله اوج
 
آوارگی برادران شیخ احمد هر چند برای مدتی بارزانی ها را به حاشیه راند اما به معنای مرگ سیاسی- نظامی آنان نبود. زیرا پس از مدتی بارزانی ها به رهبری ملا مصطفي بارزاني برادر شيخ احمد تبدیل به مهمترین قدرت کردی عراق شدند. 
 

یکی از نمادین ترین توصیفات از ملا مصطفی را ابوالحسن تفرشيان که از نظاميان ايراني بوده، صورت داده است. 

تفرشیان كه در کنار ملا مصطفی جنگيده، در كتاب خاطرات خود به نام "قيام افسران خراسان" چنین می گوید:
«ملا مصطفي در عين حال كه تحصيلات كلاسيك ندارد، مرد فهميده‌اي است. او زبان فارسي و عربي را خوب مي داند و به تركي هم حرف مي زند. يادم هست موقعي كه او را ديدم مثل پيامبري در ميان افرادش ايستاده، بين شان فشنگ تقسيم مي كرد. موقعي كه مرا ديد به طرفم آمد و گفت: من پيشه‌وري نيستم. پناهيان هم نيستم كه در موقع صلح رئيس ستاد ارتش باشم و در موقع جنگ ناگهان سر از باكو در بياورم. من هستم و اين تفنگم، نوكر هيچ قدرت و حكومتي نيستم، نه انگليس، نه آمريكا و نه روس. من فقط نوكر ايل بارزان هستم، نوكر امت خودم هستم. با امتش سر يك سفره مي نشست. به جنگ مي رفت و با همان ها در سنگر مي خوابيد. او روشي داشت كه افراد بارزاني دوستش داشتند. كافي بود ملا سوار اسب شود، تا بلافاصله پانصد سوار مسلح بدون اينكه بدانند يا بپرسند به دنبالش راه بيفتند.».

بسیاری از منتقدان چنین توصیفاتی را اسطوره سازی و افسانه پردازی می پندارند. برای مثال درباره سواد او و اینکه عنوان "ملا" از طرف روستائیان به وی داده شده و روی او مانده، گفته می شود که وی هرگز به مدرسه نرفته و در علوم دینی و طلبگی نیز دستی نداشته است. به علاوه برخی مفساد نظیر قاچاق مواد مخدر و انسان نیز به او نسبت داده شده که بارزانی ها این موارد را مطرح شده از سوی ضد کردها و مخالفان خود می دانند. 
      

شروع مبارزات قوی ملا مصطفي به سال 1932 ميلادي و دوران تبعیدش در سليمانيه باز می گردد. او در سال 1943 همراه تعدادی از رهبران کرد فرار کرده و به بارزان رفت. سپس سلسله عملیات هایی نظامی از جنگ و گريزهای ایل مردان بارزان را آغاز نمود و نزدیک 50 سال آن را ادامه داد.

 ملا مصطفي با حمله به تأسيسات و کاروان های نظامی و انجام مبارزات پارتیزانی، بر دولت مرکزی فشار وارد کرده و سعی داشت تا با وادار کردن دولت مرکزی به مذاکره، به امتیاز گیری بپردازد. 
      

  • سرکوب ملامصطفی و آوارگی بارزانی ها
ملا مصطفي بارزاني به تدريج سایر طوایف کرد را با خود متحد ساخت و تاریخ کردستان عراق را در مسیری جدید قرار داد. او با بهره برداری از شرایط جنگ دوم جهانی و کاهش حمایت های انگلیس از دولت عراق، اقدامات خود را شدت بخشید و جنگ خونينی را با حكومت مركزي عراق آغاز کرد اما با واکنش شدید دولت عراق سرکوب شد. 

سرکوب بارزانی ها، ملا مصطفی را وا داشت که دستور به كوچ دسته جمعي سي و پنج هزار بارزاني در سال 1945 ميلادي به خاك ايران دهد. 

او آنان را در شهرهاي اشنويه، نقده و مهاباد ساکن نمود؛ این مسئله موجب همراهی شورشیان كرد ايراني به رهبري قاضي محمد با بارزانی ها گشت. نتیجه این همراهی بروز درگیری های نظامی بین بارزانی ها و ارتش ايران در منطقه كردستان ايران شد. 
      

بارزانی ها تحت رهبری ملا مصطفی برای مدتی توانستند بر بخشی از مناطق کردستان ایران مسلط شوند، اما پس از چندی دولت مرکزی سپاه خود را به منطقه اعزام داشت و موجبات سقوط قاضي محمد و بازگشت بارزاني ها را به‌ عراق فراهم نمود. 

در سال 1946 میلادی و در ایام حضور ملا مصطفی در ایران "حزب دموکرات کردستان عراق" معروف به "پارتی" در عراق تأسیس و ملا مصطفی که در مهاباد به سر می برد، به عنوان اولین رهبر آن انتخاب شد.
 

شکست بارزانی باعث شد تا ملا مصطفی همراه بهترین ایل مردان خود یعنی پانصد تن از زبدگان پيشمرگ كرد به سوي اتحاد شوروي سابق فرار کند. 

او مدت زیادی را در فرار از این منطقه به آن منطقه گذراند. با وقوع كودتاي نظامي در عراق، سقوط پادشاهي و به قدرت رسیدن عبدالكريم قاسم، عراق را بار دیگر هرج و مرج فرا گرفت و به این ترتیب زمینه بازگشت او مهیا شد. 

ملا مصطفی از سال 1947 میلادی هم راستا با عملیات چریکی پراکنده، مذاکراتی را با دولت مرکزی آغاز کرد اما با بروز جنگ تمام عیار بین ایل مردان بارزانی و دولت عراق، مذاکرات به طور کامل به حاشیه رفت. در سال 1963 میلادی كودتاي نظامي عبدالسلام عارف سبب سقوط رژيم عبدالكريم قاسم شد و بار دیگر بین بارزانی ها و دولت عراق آتش بس برقرار گشت.
 

آتش بس با دولت عارف بیش از دو ماه طول نکشید و از ژوئن سال 1963 میلادی، بارزانی¬ها به مدت پنج ماه جنگی تمام عیار را آغاز کردند. پس از پنج ماه دوباره آتش بس برقرار و مذاكره مجدداً آغاز شد. 
 

این آتش بس بارزانی ها، اختلافاتی ميان آنان و حزب دمكرات كردستان بوجود آورد. دولت عراق نیز با سوء استفاده از این اختلاف در سال 1965 میلادی جنگ شدیدی را علیه بارزانی ها آغاز کرد و باعث شد تا سایر طوایف کرد بارزانی ها را مسبب این جنگ دانسته و در نتیجه از حزب دموکرات کناره گیری کنند و رهبری انحصاری آن را به بارزانی واگذار نمایند. 

از این رو بارزانی سیطره خود را بر حزب دموکرات کردستان گستراند و توانست پشتيباني دولت ايران را برای خود بدست آورد. آنها از طریق حمایت¬های ایران موفق به پیروزی بر قوای دولت مرکزی شده و در سال 1966 میلادی آن را در به رسميت شناختن بخشي از حقوق كردان مجاب کردند. 
 

پس از مدتی عرصه سیاسی عراق دستخوش کودتاهای ناموفق شده و در نهایت صدام حسین قدرت را بدست گرفت. صدام در نخست برای تثبیت پایه های قدرت خود در سال 1970 میلادی دست به انعقاد معاهده‌اي پانزده ماده‌اي با بارزانی ها زد. اما پس از چند ماه جنگی 4 ساله را با بارزانی ها آغاز کرد و آنها که مورد حمایت ایران بودند، توانستند سرسختانه در مقابل ارتش بعثی بایستند.
 
در مارس سال 1975 میلادی پیمان الجزایر بین شاه ايران و صدام حسين در الجزاير منعقد شد؛ در این پیمان کردها نقش وجه المصالحه را بازی می کردند، چرا که پس از آن دولت ایران دست از حمایت های خود از آنها برداشت و از این رو ارتش صدام با اقتدار کامل بارزانی ها را تار و مار کرد. 
 

ملا مصطفی پس از این شکست دیگر زمینه ای برای ادامه مبارزات مسلحانه خود نمی دید و چون از سلطه دولت صدام بر منطقه آگاه بود، همراه بخشی از ایل خود به عظيميه كرج کوچ نمود و پس از مدتی نیز در سال 1358 به علت بیماری سرطان در امریکا فوت کرد. 

در مجموع ملا مصطفی علی رغم کامیابی ها و ناکامی های خود موجب تشدید اختلافات درون قومی کردهای عراق و باعث دوری بخشی از طوایف کرد از بارزانی ها شد. 

وی بخاطر نزدیک ساختن ایل خود به دولت شاهنشاهی ایران موجب شد تا سایر طوایف کُرد، ایل بارزان را "کُرد مماشاتی" بنامند؛ از سوی دیگر بارزانی ها هیچ گاه نتوانستند رابطه خوبی با احزاب کرد متمایل به کمونیسم داشته باشند. این اتفاقات به برخوردهاي فيزيكي ميان گروه هاي مسلح كرد و همچنین بروز اختلافات بین کردهای عراق با کردهای ترکیه و ایران منجر شد.

منتقدان ملا مصطفی وی را فردی قدرت طلب، تمامیت خواه و فرصت طلب می دانند. و درباره زندگی او موارد ضد و نقیض فراوانی وجود دارد، طرفداران او را تا حد یک رهبر آزادی خواه و بلکه برترین رهبر اکراد بالا می برند، و مخالفان و منتقدان، او را نه تنها فاقد این خصوصیت نداسته بلکه در مواردی خلاف تمام تصورات ساخته شده از وی سخن می گویند.
 

با مرگ ملا مصطفی مبارزه بر سرجانشینی او و به دست گرفتن رهبری قوم آغاز شد. بالاخص از آنجا که با انشعاب حزب دموکرات کردستان عراق در دوره حیات بارزانی به وسیله خارج شدن سامی عبدالرحمان و محمود عثمان، زمینه اختلاف درون قبیله ای از قبل پدید آمده بود.
 

 اختلافات برای مدتی قبیله بارزانی را به دسته های کوچک و پراکنده تقسیم کرد. با این وجود بارزانی ها همچنان به زدوخورد با نیروهای دولتی ادامه می دادند و حتی توانستند پس از مدت کوتاهی در قالب دسته های بزرگتری گردهم آیند و به جنگ-های منظّم بپردازند.
 
اما بارزانی ها بیشتر از اینکه نگران جنگ با صدام باشند، نگران موقعیت سیاسی خود در داخل کردستان عراق بودند. در آوریل سال 1976 میلادی جلال طالبانی که از حزب دموکرات کردستان عراق جدا شده بود، تشکیلات سیاسی جدیدی را به نام «حزب میهنی کردستان » در دمشق تاسیس کرد و با شعار «خودمختاری برای کردستان، دموکراسی برای عراق» به یارگیری پرداخت.
      

قدرت گیری طالبانی تا حدی شدت یافت که در سال 1977 میلادی مقر حزب خود را از دمشق به سلیمانیه انتقال داد و همراه با اکراد سورانی زبان، مبارزه ای تمام قد را برای گرفتن کنترل کردستان عراق و کنار گذاشتن بارزانی ها آغاز کرد. 

سلطه طلبی بارزانی پس از مدتی منجر به درگیری های مسلحانه میان بارزانی ها و هواداران طالبانی شده و ضربه ای مهلک بر حرکت کردستان عراق وارد ساخت. 

مشکل ایل بارزانی محدود به نزاع با طرفداران طالبانی نبود بلکه اختلافات درون خانواده ی ملامصطفی به عنوان خانواده رهبر عشیره نیز خود مانعی جدی بر سر راه گسترش قدرت بارزانی ها بود. عبیداللّه پسر بزرگ ملامصطفی در دوران حیات پدر از بارزانی ها جدا شد و به دولت عراق پیوست تا جایی که به وزارت هم رسید.
 

 پسر دیگر ملامصطفی، لقمان نیز قبیله خود را ترک کرد و مقیم بغداد شد تا در کنار دیگر برادر خود، صابر، زندگی مرفه اعطایی از سوی صدام را به جنگیدن برای عشیره ترجیح دهند. پس از مدتی معلوم شد شیخ عثمان، برادرزاده ی پر نفوذ ملامصطفی نیز به همراه برخی دیگر بستگان خود با حزب بعث همکاری داشته و به سمت های مهم دولتی رسیده اند.
 

یکی دیگر از مصائب بارزانی ها در این دوران قطع حمایت های ایران بود. دولت شاه که با صدام پیمان امضاء کرده بود، از میزان حمایت های خود از بارزانی ها به شدت کاسته و فعالیت های آنان بالاخص هسته مرکزی شان که در کرج سکونت داشتند را نیز محدود ساخته بود. 
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران بارزانی های ساکن کرج آزادی عمل بیشتری یافتند. 

آنها پس از آغاز جنگ بین ایران و عراق با نزدیک کردن خود به ایران توانستند تا حد زیادی خود را تسلیح کنند. تا جایی که پس از مدتی محمد خالد، یکی از برادرزادگان ملامصطفی در طول جنگ با بخشی از ایل مردان بارزانی که به «حزب اللّه کردستان» معروف بودند، با نیروهای عراقی جنگید و بخشی از شمال کردستان عراق را به تصرف درآورد. 
 

  1. مسعود بارزانی، رهبر فعلی کردستان عراق
مسعود بارزانی که رهبری فعلی بارزانی ها را بر عهده دارد، پسر ملا مصطفی و داماد محمد خالد بود و با استفاده از نفوذ آنها پله های ترقی در حزب دموکرات و عشیره بارزان را با شتاب بیشتری پیمود. 
 

مسعود بارزانی یکی از فرزندان ملا مصطفی است که از خردسالی در مبارزات بارزانی ها شرکت داشت و توانست در جوانی در زمره ی رهبران بارزانی قرار بگیرد. 

او پس از مرگ پدرش توانست بخشی از قدرت ملامصطفی را به دست آورده و فرماندهی نظامی بخشی مهم از طایفه بارزانی را بر عهده گیرد. 

مسعود بارزانی در سال 1987میلادی پس از مرگ برادرش ادریس، اداره امور سیاسی و مذاکرات خارجی بارزانی ها را نیز به دست گرفت و توانست رهبری بارزانی ها را تصاحب کند و اکنون نیز رهبر بلامنازع آنان است. 
      

مسعود بارزانی متولد سال 1946 میلادی و زاده شهرستان مهاباد است. 
پدر او، ملا مصطفی که مدت ها در ایران، عراق و ترکیه تحت تعقیب بود، برای مدتی به شوروی پناهنده شد. پس از آن مسعود خردسال همراه با دیگر اعضای خانواده به عراق رفت. برخی از اعضای خانواده بارزانی توسط دولت عراق بازداشت و سایرین تبعید شدند.
      

خانواده بارزانی پس از کودتای 1958میلادی عبدالکریم قاسم از تبعید و زندان آزاد شدند و در کنار ملا مصطفی که به عراق بازگشته بود، رهبری مبارزات بارزانی ها را بر عهده گرفتند.
 
در این زمان مسعود بارزانی نیز همراه پدر و برادرش ادریس بوده و به مبارزه می پرداخت تا جایی که دولت عراق در سال 1979 میلادی قصد جان او را کرد و ترور ناموفق وی در وین رخ داد.
 

مهمترین تحرکات مسعود بارزانی به دوران پس از انقلاب اسلامی باز می گردد؛ زمانی که او به ایران بازگشت و به نوعی رابط بارزانی ها با جمهوری اسلامی گردید. 

به این ترتیب در آن دوران که در کردستان ایران، گروه‌های تجزیه طلب به حزب بعث کمک می کردند، بارزانی و حزب او یعنی دموکرات کردستان عراق، در کنار ایران ایستادند و حتی در عقب راندن شورشیان کرد ایرانی به داخل خاک عراق نیز با ایران همکاری کردند، تا جایی که قاسملو دبیرکل حزب دموکرات کردستان، بارزانی ها را جماعت آدم‌خوار نامید.
 

در این میان برخی بر این باورند که بارزانی ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی به این علت خود را به ایران نزدیک کردند تا بتوانند قدرت و اثرگذاری گذشته را سال ها پس از قطع حمایت های رژیم سابق ایران بدست آورده و از رکود خارج شوند.

از این منظر آنها به بهانه مبارزه با تفکرات چپ و کمونیست ها در کردستان ایران، حمایت و تسلیحات نظامی دریافت کردند، اما در عمل برای بیرون راندن کردهای شورشی از کشور، با تندروی های خود به کرد کشی و خشونت های شدیدی دست زدند؛ در این میان ادریس بارزانی نقش پررنگی در بروز این خشونت ها داشت.
      

در مجموع درگیری بارزانی با گروه های کرد ایران، موقعیت آنان را در داخل کردستان عراق تضعیف کرد و موجب اختلاف کینه توزانه و عمیق اتحادیه میهنی کردستان و حزب دموکرات کردستان شد؛ به حدی که جلال طالبانی رهبری اتحادیه، حزب دموکرات و ادریس بارزانی را به تیرباران 1000 نفر از پیش‌مرگ‌های حزب طالبانی در مرز ترکیه و عراق متهم کرد و بارزانی ها نیز در جواب، جلال طالبانی را‌ فاحشه سیاسی نامیدند. 
      

از دیگر سو اختلافات درون عشیره هم مزید بر علت بود، زیرا هم ادریس و هم مسعود خود را جانشین پدر می‌دانستند. 
با این همه ادریس به طور مرموزانه¬ای در بهمن ۱۳۶۵ در سیلوانای ارومیه کشته شد، هر چند که در رسانه‌ها علت مرگ او را سکته قلبی اعلام کردند. 
 

مسعود بارزانی موفق شد با برپا کردن شورش "راپه ین" در سال1991 میلادی و دقیقا پس از جنگ کویت و عراق و در زمان برقراری وضعیت ممنوعیت پرواز عراق به بالای خط ۳۶ درجه توسط نیروهای ائتلاف، کنترل کردستان عراق را بدست آورده و دولت اقلیم کردستان عراق را تاسیس کند. 
      

دولتو حکومتی خودمختار که با تصرف عراق در سال 2005 میلادی و سرنگونی رژیم صدام، حکومت سرزمین کردستان به طور رسمی و قانونی تشکیل شد و بارزانی با وجود آنکه بسیاری بر انتخابات انجام شده و نتیجه حاصل که همان پیروزی بارزانی بود، تشکیک دارند، اما با صدارت بر حزب دموکرات کردستان عراق، موفق به کسب رهبری حکومت کردستان عراق گردید.
 

در سال های اخیر و با شروع بیداری اسلامی، کردستان عراق نیز شاهد اعتراضات جدی بالاخص در شهر سلیمانیه بر علیه حکومت بارزان بود؛ اما با وجود این ناآرامی ها مسعود بارزانی بر قدرت ماند و بارزانی ها نیز مشغول آماده سازی گزینه پس از او هستند. 
 
 

نچیروان بارزانی برادرزاده مسعود بارزانی و فرزند ادریس، ‌گزینه بعدی بارزانی ها برای ریاست اقلیم کردستان است؛ این درحالی است که مسعود بارزانی شخصا خواهان تداوم حکومت خود توسط فرزندش مسرور، رئیس اداره امنیت حزب پارتی (پاراستن) می باشد.
      

نچیروان بارزانی  متولد سال 1966 میلادی است و فعالیت های سیاسی خود را در سن 24 سالگی در سال 1990 میلادی با شرکت در منازعه‌های سیاسی آغاز کرد. 

نچیروان بارزانی تحصیلات کارشناسی خود را در دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی گذرانده و دارای دکترای افتخاری از دانشگاه جفرسون آمریکا و همچنین دارای نشانه شجاعت از ملکه انگلیس به عنوان سیاست مدار جوان و نخبه است.
      

او در سال ۱۹۸۷ میلادی به عضویت دفتر سیاسی حزب دموکرات کردستان عراق رسید و طی برپایی اقلیم در سال 1991 از فعالین ترین نیروهای مسعود بارزانی بود تا جایی که در هیئت مذاکره کننده کردستان عراق با دولت صدام برای احقاق حقوق کردها عضویت داشت. 
نچیروان بارزانی هم اکنون نخست وزیر اقلیم کردستان عراق بوده و منتظر است که پس از مرگ طالبانی، سمت ریاست جمهوری عراق را همچون سمت ریاست حکومت اقلیم کردستان، نصیب یکی دیگر از بارزانی ها کند. 
 

از طرف دیگر مسرور بارزانی فرزند مسعود نیز به جانشینی پدر بی میل نیست.
مسرور بارزانی در جوانی و پس از آنکه در سال 1967 میلادی افسران اسرائیلی اداره امنیت حزب پارتی (پاراستن) را ایجاد کردند، برای آموزش اطلاعاتی و امنیتی به اورشلیم رفت.
 

وی هم اکنون یکی از عوامل اصلی بقای حزب پارتی به شمار می رود، چرا که با وجود اختلافات شدید درون خانوادگی، فسادها، اختلافات بیرونی و ... ساختار حزب بسیار متزلل بوده و تنها نهاد امنیتی اش می تواند آن را سرپا نگهدارد.
 

در مجموع ایل بارزانی همواره در طول دوران مبارزانی خود علاقه خاصی به انحصاری کردن قدرت و حذف رقبای خود داشته است. 
رهبران این طایفه که بعدها سمت رهبری حزب پارتی را نیز عهده دار بودند، برای بقای خود در قدرت به هر وسیله ای متوسل شده و به هر کاری دست می زنند. 
برای آنها تفاوتی نمی کند یک روز با ساواک همکاری کنند و فردای آن با انقلاب اسلامی و پس از آن نیز با رژیم صهیونیستی، مهم این است که در قدرت باقی بمانند.
 
      
بارزانی ها در حالی داعیه دار کشور مستقل کردستان و فریب افکار عمومی با این رویا هستند که حاضر نیستند سایر گروه های کرد عراقی و نیز گروه های کرد ترکیه، ایران و سوریه را در اداره این کشور مستقل شریک کنند. 

در واقع کشور مستقل کردستان در نگاه بارزانی ها همان اقلیم کردستان عراق است با مرزهای فراخ تر که تنها خانواده بارزانی باید بر آن حکومت کند. 

بر این اساس سودای تصاحب پست ریاست جمهوری پس از طالبانی تداوم قدرت طلبی ها و جاه طلبی های همیشگی بارزانی هاست.

  • ارسال شده در : 15 آذر 1395 ساعت: 22:46 + تعداد بازديد : 34


نيازمنديهاي مهناد -درج آگهي رايگان - تبليغات رايگان - تبليغات اينترنتي - خريد و فروش بي واسطه

گروه گزارش ویژه مشرق- کردستان عراق از شرق به ایران، از غرب به سوریه و از شمال به ترکیه محدود می‌شود. به همین سبب از اهمیت مواصلاتی بالایی برخوردار است. این ناحیه در حال حاضر به صورت یک منطقه خودمختار در بخش شمالی عراق با مرکزیت اربیل اداره می‌شود. 
 


جمعیت کردهای عراق نزدیک به 6 میلیون نفر تخمین زده می‌شود که حدود 25-20 درصد از مجموع جمعیت عراق را تشکیل می‌دهند. البته منطقه کردستان عراق دارای اقلیت‌های آشوری، ترکمن، کلدانی و عرب نیز هست. کردهای عراق برخلاف کردهای ترکیه که گویش کرمانجی دارند، به گویش های سورانی و بادیانی زبان کردی تکلم می‌کنند. 

کردستان عراق متشکل از 6 استان است که مهمترین آنان اربیل، سلیمانیه و دهوک هستند. این منطقه با وجود اکثریت قوم کرد، دارای دو دستگی قابل ملاحظه‌ای است که بین کردهای سورانی و بادیانی شکل گرفته است. کردهای سورانی تحت نفوذ جناح طالبانی بوده و کردهای بادیانی توسط بارزانی و قبیله بارزان رهبری می‌شوند. 
 


کردهای عراق، خودمختاری خود را مدیون جنگ 1991 میلادی خلیج فارس هستند؛ آنها در این سال توانستند با استفاده از وضع ممنوعیت پرواز در مدار بالای خط 36 درجه حکومت خودمختار خود را ایجاد کنند. در سال 2005 میلادی کردها علاوه بر استقلال رسمی و تأسیس دولت خودمختار به ایفای نقش در نظام سیاسی عراق پرداختند. 

آنها در حال حاضر سمت های ریاست جمهوری را توسط جلال طالبانی، وزارت خارجه را از طریق هوشیار زیباری و فرماندهی کل ارتش را بوسیله ژنرال زیباری در اختیار دارند. البته کردستان عراق هم اکنون اختلافات جدی نیز با دولت مرکزی بر سر مسائلی همچون ماجرای پناه دادن به طارق الهاشمی، حاکمیت بر کرکوک و همچنین قراردادهای خود با کشورهای خارجی، دارد. 
 

 

در حال حاضر ریاست اقلیم کردستان عراق هم اینک بر عهده"مسعود بارزانی" از بزرگان قبیله"بارزانی" می باشد.  

 

  • ارسال شده در : 15 آذر 1395 ساعت: 22:46 + تعداد بازديد : 17


نيازمنديهاي مهناد -درج آگهي رايگان - تبليغات رايگان - تبليغات اينترنتي - خريد و فروش بي واسطه

سلمان رشدي نويسنده‏ي هندي الاصل، به سال 1326 ه.ش، سلمان-رشدیدر خانواده‏ي مسلمان در بمبئي متولد شد، و در سيزده سالگي جهت تحصيل به انگلستان اعزام شد و مدتي با نوشتن مقالات تبليغي در انگلستان به تأمين مخارج زندگي پرداخت و سپس شناسنامه‏ي انگليسي گرفت و تبعه‏ي آنجا شد. رشدي در مصاحبه با مجله‏ي اشپيگل در 21 ارديبهشت 1371، درباره‏ي خانواده‏اش مي‏گويد: «خانواده‏ي من به اسلام گرايش داشتند، ولي در خانه ما از دين خبري نبود. فقط سالي يك بار مرا براي عبادت به مسجد مي‏بردند. مثل مراسم سال نو در نزد مسيحيان، يك دايه‏ي مسيحي داشتم... ، اكثر دوستان من غيرمسلمان بودند. پدرم از قانون قرآن در منع نوشيدن مشروبات الكلي تبعيت نمي‏كرد. خوشبختانه مي‏توانم بگويم كه پدر و مادر من مسلمان بدي بودند». رشدي در طول زندگي خود در انگلستان به بي‏ديني و بي‏اعتقادي مطلق مي‏رسد و در نهايت، منكر خدا مي‏شود و اين عقيده را رسما در مصاحبه با مجله اشتترن در 7 آبان 1371، تحت عنوان «من قهرمان نيستم» بيان مي‏كند. چنين نويسنده‏اي تحت حمايت غرب و صهيونيسم به منظور مقابله با رشد روز افزون اسلام خواهي در جهان، دست به نوشتن كتاب «آيات شيطاني» مي‏زند. و آن را «اثري، حاوي ضديت و شك بنيادي مي‏نامد» و در آن به مقام مقدس حضرت پيامبر اكرم(ص) و به مقدسات مسلمين اهانت مي‏كند. روزها و رويدادها، مركز فرهنگي تربيتي نور ولايت، نشر پيام مهدي(عج)، چاپ چهارم 1379، ص 538 سلمان رشدي در ماموريت استعماري انگليسي و آمريكايي خويش در راستاي مبارزه با اسلام كتاب «آيات شيطاني» را نوشت. او مامور آمريكا شيطان بزرگ جهان بود و در اين كتاب ضد اسلامي خويش نشانه هاي شيطنت خود را نشان داد. استكبار جهاني ريشه انقلاب اسلامي را در بعثت پيامبر اعظم حضرت محمدبن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم مي ديد و تصور مي كرد بااهانت به پيامبر اسلام مي تواند از صدور انقلاب اسلامي ايران به سراسر جهان پيش گيري كند. امام خميني رضوان الله تعالي عليه شيطان شناس بزرگ زمان با آگاهي از اين توطئه و نقشه شيطاني دشمنان پيامبر اكرم يك تنه به صحنه آمد و با صدور حكم اعدام سلمان رشدي لعنه الله عليه نقشه پليد دشمنان سعادت و تكامل بشريت را خنثي نمود و جلوي موج اهانت به رسول اعظم را گرفت. در پي انتشار اين كتاب، حكم تاريخي امام خميني(ره) در مورد مرتدّ بودن و وجوب قتل اين نويسنده در تاريخ 25/11/1367 صادر مي‏شود. اين حكم مبتني بر احكام قطعيه و مسلم دين مبين اسلام مي‏باشد. توضيح آن كه براساس روايات متعددي كه از ناحيه معصومين(ع) وارد شده است و مورد توافق تمامي علماي اسلامي، اعم از شيعه و سني مي‏باشد؛ شخصي كه به خداوند متعال، يا رسول اكرم(ص) يا ائمه معصومين(ع) (مورد اخير از اختصاصات شيعه مي‏باشد) توهين و هتاكي كند، كافر و مرتد گرديده و كشتن گوينده ناسزا واجب است. امام صادق(ع) در پاسخ سؤالي در مورد كسي كه حضرت رسول اكرم(ص) را ناسزا گفته است مي‏فرمايند: «.. يقتله الادني فالادني قبل ان يرفع الي الامام»، (ر.ك: وسائل‏الشيعه، ج 18، ابواب حد المرتد، ص 555 - جواهرالكلام، ج 43، ابواب الحدود - آيت‏الله‏گلپايگاني، مجمع‏المسائل، ج 3، ص 201 و..). از آنجا كه در كتاب آيات شيطاني مسأله رسالت پيامبر اكرم(ص) و نزول آيات الهي به صورتي بسيار توهين‏آميز و مسخره‏وار طرح گرديده و نهايتا نزول آيات الهي را امري وابسته به تلقينات شيطاني معرفي كرده و اصلي‏ترين ضروريات دين مبين اسلام را انكار نموده است مشمول حكم فوق مي‏گردد و حضرت امام با تكيه بر اين مباني، اين حكم را صادر نموده و فرمودند: به اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهان مي‏رسانم، مؤلف كتاب آيات شيطاني كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن، تنظيم و چاپ و منتشر شده است، هم‏چنين ناشرين مطلع از محتواي آن، محكوم به اعدام مي‏باشند. از مسلمانان غيور مي‏خواهم تا در هر نقطه كه آنان را يافتند سريعا آنان را اعدام نمايند تا ديگر كسي جرأت نكند به مقدسات مسلمين توهين نمايد و هر كس در اين راه كشته شود شهيد است «ان‏شاءالله». ضمنا اگر كسي دست‏رسي به مؤلف كتاب دارد ولي خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفي نمايد تا به جزاي اعمالش برسد، (ر.ك: صحيفه نور، ج 21، ص 86) و اين حكم مورد قبول و استقبال قاطبه علماي اسلام در سراسر جهان و ملت‏هاي اسلامي قرار گرفت. آيات شيطاني (ترجمه عبارت انگليسي Satanic verses) رماني است در 547 صفحه (نسخه انگليسي در چاپ اول) كه در تاريخ 4/7/1367 (26 سپتامبر 1988) توسط انتشارات «وايكينگ» (جزو گروه انتشاراتي «پنگوئن») منتشر شد. نويسنده اين كتاب مسلماني هندي تباري بود كه تبعه «بريتانياي كبير» محسوب مي شد (در سال 1947 در بمبئي به دنيا آمد در 14 سالگي در انگلستان اقامت گزيده، سال 1968م هنگامي كه دانشجوي دانشگاه كمبريج بود به جنبش چپ پيوست). «آيات شيطاني» پنجمين رمان اين نويسنده ملعون مي باشد. «سلمان رشدي» عضو انجمن سلطنتي ادبيات انگلستان بوده و هست و كتاب مذكور را به سفارش «گيلون ريتكن» (رئيس يهودي انتشارات وايكينك) با دستمزد بي سابقه 850 هزار پوند به رشته تحرير درآورد. كتاب آيات شيطاني برخلاف آنچه گفته مي شود، يك كتاب علمي و نظري نيست، بلكه داستاني است بلند در 9 فصل كه شخصيت هاي آن را حضرت رسول اكرم(ص)، همسرانش و صحابي شناخته شده اش و حضرت جبرئيل (فرشته وحي) تشكيل مي دهند. در طول اين رمان تمامي اين شخصيت ها، العياذ بالله افرادي فاسد و گرفتار انحرافات اخلاقي معرفي مي شوند و انواع تحقير و اهانت هاي عجيب و غريب نسبت به آنان انجام مي يگرد. در نتيجه علت منع اين كتاب در بازار به چند دليل است: 1. از كتب ضاله محسوب مي شود و ترويج كتاب ضاله طبق نظر مراجع حرام است و علت حرمت كتاب ضاله به خاطر اينكه به مقدسات و اعتقادات توهين مي كند و توزيع آن هم باعث شكسته شدن قبح مي گردد و هم به علت مطالعات كم مردم در مسائل ديني خودشان و يا به علت عدم ظرفيتي علمي، باعث انرحاف مردم مي شود: لذا پخش كتاب ضاله حرام است. 2. در اين كتاب آيات شيطاني به بهترين بنده خدا يعني حضرت رسول(ص) اهانت كرده، لذا وجود اين كتاب در بازار و نقل قول از مطلب اين كتاب در ميان مردم، باعث مي شود براي مردم يك حس بي خيالي ايجاد شود و زمينه توهين و اهانت ها به مقدسات براي ديگران فراهم گردد. 3. پرداختن بيشتر به محتواي كتاب جز جريحه دار كردن قلوب پاك مسلمين نتيجه اي نخواهد داشت. وي تحت حمايت دولت انگلستان است و در انگليس زندگي كرد و پس از صدور حكم امام محافظت وي بر عهده (اسكاتلند يارد، پليس انگليس) قرار گرفت و هزينه هاي محافظت از او در سال بين يك تا 10 ميليون پوند تخمين زده مي شود. همچنين شركت هواپيمايي «بريتيش ايرويز» حضور رشدي را در هواپيماهاي خود تا سال 1998 ممنوع اعلام كرده و شركت هواپيمايي «ايركاندا» چند سال پيش سفر رشدي را با پروازهاي خود غيرممكن اعلام نمود. رشدي ملعون سالها در پناه دستگاه هاي امنيتي انگليس در مخفيگاه ها به سر مي برد و چون مردم انگليس به مخارج هنگفت نگهداري او اعتراض كردند، دولت انگليس از ادامه حفاظت از او خودداري كرد و وي ناچار به آمريكا پناه برد و اكنون در پناه مأموران امنيتي شيطان بزرگ روزگار حقارت باري را مي گذراند. از سال 1367 با صدور فتواي حضرت امام(ره) بر قتل رشدي ملعون، بارها افراد غيوري براي اجراي حكم اعدام رشدي مرتد اقدام كردند ولي با توجه به مراقبت شديد دولت ها و سرويس هاي امنيتي غربي موفق به انجام آن نشدند، اما او همچنان تحت تعقيب است، ان شاء الله روزي به سزاي عمل ننگين خود خواهد رسيد. نكته آخر اين كه دين مبين اسلام علي رغم اين كه بيشترين اهتمام را به آزادي انديشه و بيان دارد و از هر گونه اظهار نظر و مسئولين حمايت مي نمايد. اما اگر فردي بخواهد خارج از ضوابط و چارچوب هاي علمي و منطقي به شبهه افكني و تخريب مباني اعتقادي مردم بپردازد، با آن مقابله نموده و اجازه تروج چنين تفكرات مسمومي را در جامعه اسلامي نمي دهد. از اين رو در فقه اسلامي خريد و فروش و نگهداري چنين كتاب هايي حرام بوده و نشر آن در سطح جامعه مجاز نمي باشد. بله از آنجا كه لازم است همواره با شبهات برخورد علمي مناسب صورت گرفته تا جامعه اسلامي از آثار تخريبي آن در امان باشد؛ لازم است انديشمندان و متفكران اسلامي كه از توانايي علمي كافي برخوردارند، به چنين منابعي دسترسي داشته باشند. كتاب آيات شيطاني نيز مشمول اين قاعده مي باشد. و بالاخره اينكه اعطاي لقب «سر» (شواليه) به نويسنده اين كتاب بعد از گذشت بيش از دو دهه از تاريخ انتشار اين كتاب توسط ملكه انگليس در شرايطي كه جهان اسلام در آتش تهاجم نظامي وحشيانه غرب به سركردگي آمريكا و انگليس، مي سوزد، به خوبي بيانگر توطئه و سياسي بودن اقدام سلمان رشدي است كه هيچ ارتباطي با مباحث فرهنگي و ... ندارد. برخي منابع در نقد آيات شيطاني : 1 . سيد هادي مدرسي، ردي بر آيات شيطاني، ترجمه : حميدرضا شيخي، كانون نشر انديشه‌‌هاي اسلامي، 2 . عطاءالله مهاجراني، نقدي بر توطئه آيات شيطاني، شركت سهامي انتشار ؛ تهران، 3 . -آيات شيطاني بارزترين جلوه دشمني استكبار جهاني با اسلام ناب محمدي، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، 1378 4 . دسيسه آيات شيطاني، فتواي علماي فريقين درباره فتواي تاريخي امام خميني، سازمان تبليغات اسلامي، 1369 5 . ابعاد توطئه و تبيين حكم (گزيده مقالات پيرامون توطئه آيات شيطاني و حكم حضرت امام). ستاد برگزاري سمينار تبيين حكم تاريخي حضرت امام (س) . در ادامه مقاله اي تحت عنوان « نقدي بر كتاب آيات شيطاني ،رضا اميرخاني » ارائه مي گردد : بازار كتاب قاعده بر اين است كه نقل و حديث درباره‌ي كتاب -چه تعريف و تمجيد و چه دشنام و ناسزا- بر تعداد خواننده مي‌افزايد؛ اما اين قاعده را نيز -چونان اغلبِ قواعد- استثنايي است؛ و اين استثنا، نيست مگر كتابِ آياتِ شيطاني، اثرِ سلمان رشدي. كتابي كه اگر چه بسيار بر آن نقد نوشته شد، نه تنها بر تعداد خواننده‌گانش افزوده نشد، بل‌كه بسا منتقداني كه حتا خود، اصلِ نسخه را نخواندند و نقد نوشتند. و اين مطلب به خودي خود خطاي چندان سهم‌گيني نيست، چرا كه منتقدان عموماً تبعاتِ فتواي امام را بررسي مي‌كردند و هنوز منطقِ مظفر نخوانده، مي‌توان فهميد كه جهل به فعل، منافي علمِ به تبع نيست. باري، كتاب آيات شيطاني را اول بار پنگوئن به سالِ 1988 چاپ زد. از نويسنده‌اي كه سه اثر داستاني به نام‌هاي Grimus ، Midnight’s Children (بچه‌هاي نيمه‌شب)، Shame (شرم) و يك اثر غير داستاني -سفرنامه‌ي نيكاراگوئه- در كارنامه‌ي خود داشت؛ نويسنده‌اي هندي‌الاصل كه در لندن زند‌گي مي‌كرد. آياتِ شيطاني داستاني است بلند در 547 صفحه. قصه ساختاري مدرن دارد كه شايد بتوان آن را نوعي گرته‌برداري شرقي از پديده‌ي رئاليسمِ جادويي امريكاي جنوبي ناميد. ناگفته نماند كه تناسخriencarnation -كه در فرهنگ هندي جا افتاده است- به عنوانِ يك پديده‌ي بومي در طرحِ داستاني نقشي غير قابلِ انكار دارد. تناسخ هنوز هم در هندِ امروز، نه فقط ميانِ هندوها و متعصبان‌شان كه سيك‌ها باشند، كه در ميانِ پيروانِ سايرِ اديان، يك باورِ بومي است. بسا هندوهايي كه مقيمِ كشورهاي غربي‌اند و هنوز از حشره‌كش استفاده نمي‌كنند. نه براي حفظِ محيط زيست و سوراخِ لايه‌ي اوزون، بل‌كه از آن رو كه مبادا روحِ پدربزرگ يا خانم والده‌شان را كه در قالبِ يك سوسك تجسد يافته، آزار دهند! بنابراين در پس‌زمينه‌ي بومي نويسنده تناسخ جاي‌گاهي ويژه دارد. گابريل فريشتا و سالدين چامچا در هواپيماي بويينگ 747 نشسته‌اند. يكي هنرپيشه است و ديگري مقلد صدا. هواپيما ربوده مي‌شود و اين دو به طرزِ معجزه‌آسايي نجات مي‌يابند. سالدين چامچا اصلا هندي است، اما در لندن بزرگ شده، نامِ اصلي‌اش صلاح‌الدين بوده كه به سالدين تغيير پيدا كرده، خانواده‌اش خانواده‌اي هندي و متعصب بوده... اگر قرار باشد در هر قصه‌اي شخصيتي باشد كه بيش از سايران به نويسنده نزديك باشد، سالدين به سلمان رشدي نزديك‌تر است. اين از سالدين؛ اما تقديرِ گابريل فريشتا اين‌گونه رقم خورده بوده كه در زند‌گي آينده ملك مقرب Archangle شود؛ گابريل با جبرائيل هم‌ريشه‌اند. (از آن‌جايي كه از خاصه‌هاي قصه‌ي مدرن به هم خوردنِ تناوبِ زماني است، اين كه زند‌گي آينده‌ي گابريل در هزار سالِ قبل واقع شود، اتفاقِ پيچيده‌اي نيست. گذشته از آن، ذاتِ تناسخ هم با اين‌گونه زمان‌شكني قرابت دارد.) تا اين‌جا فصلِ اولِ قصه بود به نامِ فرشته جبرائيل The Angel Gibreel. استحاله‌ي metamorphos صلاح‌الدين به سالدين. نوعي خلا و تهي بودن كه دومليتي‌ها، عموما آن را تجربه كرده‌اند. خاصه كساني كه از يك فرهنگِ غني شرقي مي‌بُرند و تالاپ، به درونِ فرهنگِ غربي مي‌افتند. فصلِ دومِ قصه Mahound است كه همان نامِ محمد است در زبانِ كهنِ سانسكريت. از اين‌جا گابريل به جبرائيل تبديل مي‌شود. گابريل در كودكي، و البته در زند‌گي قبلي، زماني كه ناهارِ كارگرانِ معدن را مي‌برده، غذاي هندوهاي گياه‌خوار را با گوشتِ مسيحيان و گوشتِ مسيحيان را با گوشتِ حلالِ مسلمانان جابه‌جا مي‌كرده، نصيحت مادر را نشنيده مي‌گيرد. مادري كه به او مي‌گويد: شيطان... (ص 91) همين گرهِ كوچك همه‌ي داستان را كفايت مي‌كند. فرشته‌اي كه كمي هم شيطان است. پاره‌اي از داستان كه در زمانِ صدر اسلام مي‌گذرد، بسيار ابتدايي و ضعيف است. چيزي است شبيه به يك نمايش‌نامه‌ي تهي‌مايه‌ي ابتدايي، در قياسِ با صحنه‌آرايي‌هاي زنده‌ي زمانِ معاصر در فصلِ اول. شهري به نامِ جاهيليا Jahilia و شخصيت‌هايي يك بعدي كه به اشتباه و با كم دقتي از تاريخ بيرون كشيده شده‌اند. ابوسيمبل Abu Simbel به جاي ابوسفيان و هند و خالد و حمزه و سلمان و... از اين‌جا قصه فصل به فصل جلو مي‌رود، فصلي در جاهيليا و فصلي در زمانِ معاصر. كم‌اطلاعي نويسنده از تاريخِ صدرِ اسلام و زبانِ عربي و از آن بدتر ادعاي تاريخ‌داني و سوادِ قرآني، اثر را در ديدِ خواننده‌اي با اطلاعاتِ متوسط به ملغمه‌اي مضحك تبديل مي‌كند. بخشِ 2 از فصلِ 3 (صفحه‌ي 143) با يك عبارتِ عربي آغاز مي‌شود: كان ما كان/في قديم الزمان نويسنده آن را اين‌گونه ترجمه مي‌كند: “Kan-a ma kan, Fi qadim-e-zaman, It was so, it was not...” آن‌گونه بود كه نبود، در گذشته‌اي فراموش شده. نويسنده متوجهِ اين نكته‌ي ساده نشده كه ما در زبان عربي چند معنا دارد و فقط يكي از آن‌ها معناي نفي دارد. در اين‌جا نه به معناي نفي، بل به معناي هر چه يا آن‌چه آمده است. ترجمه‌ي تحت‌اللفظي و لغت به لغتِ آن مي‌شود، بود آن‌چه بود، و ترجمه‌ي محتوا به محتواي آن، همان يكي بود، يكي نبود خودمان يا “Once upon a time” است. يادِ آن كسي مي‌افتم كه سال‌ها پيش به ايران آمده بود و در مقاله‌اي نوشته بود كه با شعار دادنِ اين كه خدا نمي‌خواهد، نمي‌توان جلو لشكر آهنين عراق ايستاد. او اين شعار را روي پيشاني رزمنده‌ها ديده بود كه ماشاالله و گمان كرده بود كه ما، علانت نفي است و هر چه خدا بخواهد را با خدا نمي‌خواهد اشتباه گرفته بود. يكي ديگر از اشتباهاتِ ابتدايي نويسنده، آوردن يك بت Ball به عنوانِ شخصيتي داستاني است. رفتارِ اين شخصيت كه روبه‌روي مهاند مي‌ايستد، نوعي تقليدِ ناشيانه از كتابِ مقدس -عهد عتيق- است كه در روندِ داستاني جا نمي‌افتد. و بعد هم رابطه‌ي اين بت با لات و منات و عزي كه صفحاتِ زيادي از كتاب را به خود اختصاص مي‌دهد و عاقبت هم با پس‌زمينه‌ي شيطان بودنِ جبرائيل منجر به طرحِ افسانه‌ي غرانيق مي‌شود؛ افسانه‌اي كه در آن گفته مي‌شود شيطان در نقشِ جبرائيل بر پيامبر نازل مي‌شود و آياتي شيطاني را واگو مي‌كند. پيامبر نيز اين چند آيه را -در موردِ لات و منات و عزي- براي مردم مي‌خواند، نزديك به آن شعارِ جاهلي كه اين سه دخترانِ خدا، صاحبِ شفاعت هستند. (اللات و العزي، و منات ثالثه الاخري، فانهن الغرانيق العلي، و ان شفاعتهن لترتجي) پس از آن جبرائيل دوباره نازل مي‌شود و آيات را تصحيح مي‌كند. افرايتم اللات و العزي، و منات الثالثه الاخري، الكم الذكر و الانثي، تلك اذا قسمه ضيزي (نجم 19-22) طرفه اين جاست كه سازند‌گان و جاعلانِ اين افسانه به آياتِ ابتدايي همين سوره نظر نيانداخته‌اند كه: و ما ينطق عن الهوي، ان هو الا وحي يوحي (نجم 2-3) البته جبرائيلِ رشدي، خود شيطان است و در واگويه‌هاي دروني اعتراف مي‌كند كه اصلا نمي‌داند كه خدا كيست! (صفحات 113 تا 125). بگذريم كه فرقِ معدودي در مسلمانان اين روايتِ جعلي را قبول دارند. تازه آن‌ها نيز نه به صورتي كه رشدي مساله را شرح مي‌دهد. رشدي نزولِ آياتِ شيطاني را در مجلسي بيان مي‌كند كه مهاند (در اين نقد متعمدا از اين لغت استفاده مي‌گردد.) با هند خلوت كرده است. (صفحه‌ي 121) طرفه اين جاست كه در همين اثنا، خبر مي‌رسد كه حمزه، برادرانِ هند را كشته است! (بي‌توجهي به تاريخ در يك اثرِ داستاني، قابلِ اغماض است، اما اگر اولا اثر ادعاي بيانِ تاريخ را نداشته باشد، و ثانيا مساله‌ي تاريخي، مساله‌اي نباشد كه با حيثيتِ كسي -نه كساني، چه رسد به حيثيتِ ديني كه عميق‌ترينِ انواع است- چالش داشته باشد.) البته از نويسنده‌اي كه خالد را اولين مسلمان مي‌داند و او را سقا water career مي‌نامد(صفحه‌ي 104) و سلمان را كج‌انديش مي‌داند، اين‌گونه تاريخ‌نويسي بي‌راه نيست. آياتِ شيطاني با طرحِ افسانه‌ي غرانيق آغاز مي‌گردد و در ادامه، نويسنده به خود جرات مي‌دهد كه توصيفي از زنده‌گي مهاند و رابطه‌ي او با هم‌سرانش ارائه كند كه حتي در شانِ يك انسانِ عادي نيز نيست. اين‌جا نكته‌اي قابلِ تامل وجود دارد. فِرَقي از مسلمانان كه جرات نمودند، پيام‌برشان را تا حدي تنزل بدهند كه خطاكارش بنامند -آن‌هم در سترگ‌ترين رسالت كه همانا بيانِ وحي باشد- در نوشتنِ اين اثر و امثالِ آن مسوول‌اند. اگر نبود آن كژي آغازين، اين انحرافِ پسيني هرگز شكل نمي‌گرفت. هرگز نمي‌توانم به خود بقبولانم كه به دروغ بنويسم اين قصه را بدونِ تعصب خوانده‌ام و فقط آن را به لحاظِ داستاني سنجيده‌ام. ضمن اين كه به هيچ وجه از بيانِ اين جمله احساسِ افتخارآميزي و غرور آزادانديشانه‌اي ندارم. چه ظاهرِ زيبايي دارد اين جمله و چه باطنِ مجوفي. يعني چه كه بدونِ تعصب متني را خواندن؟ بدونِ داوري؟ اين كار را بلد نيستم. اين يعني اين كه تكه‌اي از خود را جدا كنم و بدونِ آن بخوانم و بدونِ آن بنويسم. ما با همه‌ي خودمان مي‌خوانيم و مي‌نويسيم... آياتِ شيطاني علي‌رغم بهره‌گيري از روايتِ مدرن، رئاليسمِ جادويي، رنگ و بوي بومي در فصول مربوط به سالادين چامچا، هرگز به پخته‌گي اثرِ قبلي رشدي، شرم نيست. با خواندنِ اين اثر دو احساسِ متفاوت در آدمي شكل مي‌گيرد. اولي كه مربوط به فصولِ سالادين چامچا است؛ كه احساسِ نوستالژيكِ دربه‌دري خودخواسته‌اي است كه نويسنده صادقانه بيان كرده است... و در موردِ فصولِ مربوط به صدر اسلام، چيزي نمي‌توان گفت جز فورانِ عنادي بي‌شرمانه، هرزه‌نگاري موهني كه هيچ دليلي براي آن نمي‌توان پيدا كرد. رشدي در اين كتاب، گويي عقده گشوده است. آن هم با زباني موهن و نگاهي وقيح. بدتر از همه ناجوان‌مردي اوست كه بدونِ داشتنِ اطلاعاتِ تاريخي، به نثري نوشته كه كار را به قصه‌اي تاريخي مي‌نماياند. در صفحه‌ي پاياني كتاب با ذكرِ نامِ انتشارات، حتي اسمِ مترجمِ قراني را كه از آن چند آيه از سوره‌ي نجم را به امانت گرفته، ذكر مي‌كند. وه كه چه امانت‌داري معصومانه‌اي! سه چهار اسمِ خاص و توصيفِ فضاي كهن و چنين توضيحاتي، خواننده‌ي ناآشنا را مي‌فريبد كه با نصِ تاريخ روبه‌رو شده است. و اين نه فقط يك اهانت ساده و هرزه‌درايي عنيف است، كه يك دروغِ آشكار است. پوشيدنِ رداي تحقيقِ متدلوژيك بر اندامِ لمپنيزم، بسي موهن‌تر از دشنامي است كه از دهانِ يك لمپنِ خيابان‌گرد بيرون مي‌آيد... اغلبِ آثاري را كه پخش و نشرشان توسطِ كليساي كاتوليك ممنوع شده است، ديده‌ايم و خوانده‌ايم؛ خاصه كتب و فيلم‌هاي سينمايي را. در همه‌ي اين آثار يك تشابه به چشم مي‌خورد. نقشِ انساني -فرومعنوي، غيرآسماني- دادن به حضرت مسيح. اين مهم‌ترين تشابه بينِ همه‌ي اين آثارِ ممنوع است. اما اين آثار تا كجا پيش رفته‌اند؟ تا چه حد در اين رفتار جسور بوده‌اند؟ اصالتاً نمايشِ رفتارِ انساني يك معصوم، مذموم نيست. سيره‌نويسي در اسلام اين‌چنين رسالتي را برعهده داشته است. البته از آن‌جا كه اسلام فاصله‌ي زماني كم‌تري با دوره‌ي معاصر داشته است، تواتر، عاملِ تعيين‌كننده‌اي در سيره‌نويسي بوده است و اختلاف كم‌تر از سيره‌نويسي مسيحيت بوده است. اوايلِ تيرماهِ 79، در شبكه‌ي abc يك برنامه از خبرنگاري معروف -Peter Jening- پخش شد كه در آن با مصاحبه و به تصوير كشيدنِ چند اثر باستاني ثابت(!) شد كه عيسا بالكل به صليب كشيده نشده است و يهوديان او را نكشته‌اند. اگر چه اين تحقيق با نصوص ديني ما مسلمانان سازگار است اما اين ظريفه را نبايد از خاطر برد كه اين خبرنگار از زمره‌ي معروف‌ترين خبرنگاران سياسي است و تمامِ اين برنامه بدين جهت ساخته شده بود كه ثابت كند يهوديان بي‌گناهند! بنابراين هيچ تعجب نكنيد اگر در برنامه‌ي بعدي جنينگ ديديد كه حزب‌الله لبنان عاملِ اصلي قتلِ حضرتِ عيسا مسيح است! باري، در تاريخِ مسيحيت، به خلافِ اسلام، جاي بازي با نصوص و سيره وجود دارد. اما اين بازي قواعدي داشته است. اگر چه در همه‌ي آثارِ ممنوع كليساي كاتوليك شانِ عيسا مسيح از پيام‌بري به يك انسان تنزل يافته است، اما هيچ‌گاه اين انسان به يك انسانِ عادي و معمولي تبديل نشده است. اين انسان هم‌واره قصدِ خير داشته است، حال آن كه شايد -از ديد مصنف و مولف- به اين مقصود نرسيده باشد. يعني مولف اين گونه احساس كرده است كه شخصي بدونِ اتصالِ به غيب، ادعاي پيام‌بري كرده است، تا خلق را به سعادتي ره‌نمون شود، اما در قصدِ او شكي نكرده است اگر چه شايد به اصلِ سعادت مشكوك باشد... اما سلمان رشدي... او به نحوِ عنيفي از اين مرز نيز پافراتر گذاشته است. مهاند را با بي‌شرمي هميشه با صفتِ كاسب‌كار businessman نام مي‌برد. (صفحاتِ 91،92،93و...) او هيچ‌گاه در موردِ وجودِ خدا و ارتباطِ جبرائيل با مهاند شك نمي‌كند، بل‌كه به نحوِ ملوثي همه‌ي اين شخصيت‌ها را نه به شخصيت‌هايي عادي، كه به خطاكاراني معمولي تبديل مي‌كند. در واگويه‌هاي مهاند مي‌خوانيم كه: نامه‌بر خدا بودن چندان لذتي ندارد... (صفحه‌ي 112) فتوا، لغتي بود كه از سالِ 1368(ه.ش) به ادبياتِ انگليسي (بخوانيم جهاني) راه يافت و به جاي religious statement يا encyclical نشست. پيش از آن، همين دو واژه ي مهجور- به جاي فتوا به كار مي‌رفتند. رسانه‌هاي غربي بيانِ ابتدايي فتواي امام را به نحوي نادرست ارائه كردند و شگفت‌انگيز اين كه همين بيان به داخلِ كشور نيز راه يافت. آن‌ها دليل فتواي قتلِ رشدي را ارتداد ناميدند. تبعاً گروهي، از جمله خودِ رشدي بلافاصله در اين كه از اصل رشدي مسلمان بوده باشد، تشكيك كردند. طرفه اين‌جاست كه امام بر مبناي ارتدادِ رشدي، فتواي قتل او را صادر نكرده بود، بل‌كه به دليل ساب‌النبي بودن، او را مهدورالدم دانسته بودند. بعدها اين فتوا تبعاتي چند را پديد آورد. خاله‌زنكي‌ترينش مساله‌ي اعتذارِ خودِ رشدي بود كه چون بچه‌ي خردسالي به عذرخواهي افتاد. سياسي‌ترينش مساله‌ي خروجِ هم‌زمانِ همه‌ي سفراي جامعه‌ي اروپايي بود، در اعتراض به فتوا. و به‌ترينِ تبعاتش ناامني براي اهانت‌كننده به مقدسات اسلام بود. آن‌هم در روزگاري كه هر سريالِ تلويزيوني در هر شبكه‌اي جرات مي‌كند به مقدساتِ مسيحيت و سايرِ اديان توهين كند. آخرينش قسمتِ انتهايي سريالِ Jesus Christ بود كه از يك شبكه‌ي عمومي تلويزيونِ امريكا پخش شد و در آن پيش از مصلوب كردنِ مسيح، يك فكل‌كراواتي مرتبِ معاصر، كانه يك مجري تلويزيوني واردِ صحنه شد و جلو سربازانِ پيلاتوس را گرفت. مقابلِ عيسا پرده‌اي پانوراما باز شد و جنگ‌هاي صليبي را نشانش داد كه سربازان فرياد مي‌كشيدند، In the name of Jesus به نامِ عيسا و حمله مي‌كردند، بعد دادگاه‌هاي تفتيشِ عقايد قرون وسطا و بالكل تا جنگ جهاني دوم، همه را به گردنِ دين انداخت. بعد هم ميكروفون را جلو برد و پرسيد: آيا مي‌ارزيد؟ (جالب اين كه پخشِ اين سريال كه سي سالِ پيش مي‌توانست مجازاتي نابخشودني براي مولف داشته باشد، موردِ اغماضِ كليساي كاتوليك و حتا مسيحيان قرار گرفت!) اين همان حركتي است كه اگر آغاز شد، پاياني بر آن متصور نيست و نهايتا مي‌تواند به هر اهانتي بيانجامد. اما اين فتوا علاوه بر اين تبعات، تبعِ ديگري هم داشت كه من آن را عجيب‌ترين مي‌نامم. عجيب‌ترينِ تبعات نبود مگر اظهارِ نظرِ پاره‌اي از سياسيون كه فتواي امام را يك فتواي مذهبي ناميدند و نه سياسي كه البته عرفِ ديپلماتيك را رعايت كرده باشند و مصلحتِ... (و ما كه بالاخره نفهميديم سياستِ آن‌ها عينِ ديانتِ ماست يا عينِ ديانتِ خودشان...) آن‌ها اين‌سان گفتند كه امام خميني با شخصيتِ مذهبي خود و به عنوانِ يك مرجعِ ديني اين فتوا را داده است و نه به عنوانِ يك رهبر و مسوولِ حكومت. اين خطا از اين پندارِ نادرست ناشي شده است كه گمان مي‌كند، كليت‌ها را مي‌توان به اجزا تجزيه كرد. پس بلافاصله براي امام دو شخصيت قائل شدند، شخصيتي سياسي تحتِ عنوانِ رهبر، و شخصيتي ديني تحتِ عنوان مرجع. انگار كه اين دو شخصيت كاملا مستقل از هم‌اند و كردارهاي اين يكي، دخلي به رفتارهاي ديگري ندارد. اين همان جزئي‌نگري روش‌مندِ علمِ تجربي معاصر است كه بدبختانه به عرصه‌ي تفكر در علومِ انساني نيز سرايت كرده است. اين جنس جداسازي و تجزيه به عواملِ اول، از همان سنخِ بدونِ تعصب متني را خواندن است. سنخي كه نه ممكن است و نه مطلوب. ممكن نيست كسي بتواند بدونِ هيچ تعصب، پيش‌داوري، پيش‌فرض، متني را بخواند. ممكن نيست كسي با جزئي از خود، جايي را ببيند. آدمي با كليتِ خود مي‌نگرد، مي‌خواند و... حتا نگاهِ ما به طبيعتِ اطراف، انتخابي است از كلِ طبيعت. نه يك نگاهِ صرفاً تصادفي. اين انتخاب برمي‌گردد به همه‌ي آن‌چه در خود اندوخته‌ايم؛ دين، محيطِ تربيتي، آموزه‌هاي دورانِ كودكي، تحصيل... تازه فرض كنيم كه چنين نگاهِ بدون پيش‌فرضي ممكن باشد، چه مطلوبيتي دارد اين نگاه؟ اين تنها كمك مي‌كند كه همه يك‌جور بنگرند. چه حسني در اين نگرش هست؟ نگرشِ گله‌وار كه فرديتِ هيچ‌كسي را در نظر نمي‌گيرد. اين همان گرفتاري سهم‌گيني است كه امروز در تب و تابِ گفت‌وگوي ميانِ تمدن‌ها، پديده‌ي جهاني شدن globaliziton و غيرِ آن داريم. مگر مي‌توان از تمدني تنها خوبي‌هايش را جدا كرد؟ كليتِ يك تمدن هيچ‌گاه قابلِ تجزيه به اجزاي كوچك‌تر نيست. گرفتنِ تكه‌اي از يك تمدن، لاجرم باعث اتصال به سايرِ پاره‌هاي آن خواهد شد. در مثل دقيقا ماننده‌ي آن است كه بگويي من با انگشتِ كوچكِ پاي فلاني رفاقت مي‌كنم. نمي‌تواني انگشتِ پا را بگيري و او را نگيري، نمي‌تواني انگشت پا را بگيري و در حريمِ او نروي. از همه مهم‌تر نمي‌تواني انگشتِ پا را ببري و با آن انگشتِ بريده رفاقت كني. ديگر زمانه‌ي شاعراني كه عاشقِ نقطه‌اي روي پيشاني دل‌بر مي‌شدند به سر آمده است . به هر صورتِ فتواي امام، فتواي امام بود. نه فتواي ره‌بر و نه فتواي مرجع. فتوايي كه حلال شمرد خونِ كسي را كه به زنده‌گي ديگران تعرض كند. فتوايي كه ايستاد روبه‌روي شعارِ فريباي دورانِ مدرن كه جان مقدم بر انديشه است. كه اگر جان مقدم بر انديشه باشد، ظاهر اين است كه جان ارج‌مندي يافته؛ باطن، بي‌ارجي انديشه است. يعني هيچ انديشه‌اي نمي‌توان يافت كه براي آن بتوان جان فدا كرد... با اين شعار كه حقا هم شعارِ دورانِ معاصر است، فاتحه‌ي آرمان و آرمان‌خواهي خوانده خواهد شد، و در عوض خيالت تخت كه هر چه خواهي بگو، به سخره و به طعنه... و فتوا مقابلِ اين شعار ايستاد. و اهلِ فتوا را نيز چاره‌اي جز اين نيست. (منبع: باشگاه انديشه)

در مورد سوالات احکام، جهت اطلاع از آخرين استفتائات با دفتر مرجع تقليد خود در تماس باشيد
برچسب ها: سلمان رشدي    
 

  • ارسال شده در : 15 آذر 1395 ساعت: 22:46 + تعداد بازديد : 12


نيازمنديهاي مهناد -درج آگهي رايگان - تبليغات رايگان - تبليغات اينترنتي - خريد و فروش بي واسطه

فرادید| آلبرت اینشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ میلادی در شهر اولم واقع در ایالت پادشاهی وورتمبرگ آلمان (در ۹۲ کیلومتری اشتوتگارت) بدنیا آمد.

اولین رد پای مکتوب این خانواده از قرن هفدهم از مردیست به نام «باروخ موزس آینشتاین» که در حوالی دریاچه کنستانس زندگی می‌کرده و تاجر اسب و پارچه بوده است. آلبرت حدودا در یک سالگی به همراه خانواده به شهر مونیخ نقل مکان کرد. وی در تاریخ ۱۸ آوریل ۱۹۵۵ درگذشتآلبرت انیشتین در محوطه دانشگاه پرینستون قدم می‌زندآلبوم زندگی آلبرت انیشتین.

  • ارسال شده در : 15 آذر 1395 ساعت: 22:46 + تعداد بازديد : 23

تعداد صفحات : 22